اندر احوالات شیخ و مریدانش -سری3


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 8 ارديبهشت 1392
بازدید : 2928
نویسنده : علیرضا

روزی دشمنی به خدمت شیخ رسید و پرسید : اگه خدا مردها را نمی آفرید چی می آفرید؟ 

شیخ فرمود : چیز خاصی نمی آفرید !!! 

دشمن از این سخن در شگفت ماند اما به عمق پی نبردو بیشعور اسلام نیاورد 

(تذکره الاولیا-جلد 1-صفحه11)

 

 

گویند روزی شیخ سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت به بازار تهران سفر همی کرد. آن گه که از این معاملت باز آمد مریدان عرض کردند یا شیخ از این بازار که بودی مارا چه تحفه کرامت کردی ؟ فرمود : به خاطر داشتم چارکی گوشت بیاورم ، قیمت گوشت چنان زهره ترکم کرد که تنبانم از دست برفت 

پس مریدان سکته ها کردند و یکی در میان به دیار سند همی شدند

 

 

 

 

 

 

دگر باره روزی حلقه ی مریدان با پاره ای شیرینی بر وی گرد آمدند که یا شیخ! گویند تصرف در اجسام دارید.شیخ گفت روی برگردانید و چنین کردند و وقتی دوباره رو به شیخ کر دند اثری از شیرینی نبود!..مریدان جامه ها دریدند که یا شیخ! حکمت این در چه بود!؟...شیخ در حالی که با دست ،دهانش را پاک می کرد گفت: معذورم بدارید که آن را که خبر شد خبری باز نیامد!....

 

 

 

 

 

روزی شیخ و یکی از مریدان در اتاق تنها بودندی و سایر مریدان در حیات عمارت بازی می کردندی! شیخ سر از کتاب برداشت، چشم بر مرید داشت و گفت:"ای جوان! می خواهم امروز تو را کنم نصیحتی، که شاید دگر پیش نیاید فرصتی!" 

در همین هنگام، مرید باد معده ای را رها کرد که صدای مهیبی به پا کرد! و این صدای ممتد گوش خراش، چند دقیقه ای به طول انجامید و در تمام این مدت مرید و شیخ در چشمان هم زل زده بودندی! 

شیخ گفت:"مگر شیپور قورت داده بوده ای ! زهوار در رفته ی قزمیت!؟" 

مرید گفت:"نه شیخ، لوبیا و گوشت خورده ام!" 

- ای خاک بر فرق سرت که جنبه ی یک نصیحت را نداری! و انگار تو مرا نصیحت کردندی که بر مفلوکی چون تو نصیحت نکنم! 

مرید نعره زنان جامه دریدندی و فغان کنان به بیرون دویدندی (و در حین دویدن، نا خواسته باد معده ی دیگری نیز رها کردندی!) 

شیخ به اطراف نگاه کردندی و چون از نبود مریدی مطمئن شد، اندکی جابه جا شده و معده ی خود را خالی کردندی! و با خود گفت باید مطبخ را بگویم غذایم را از غذای مریدانم جدا کنند!

 

 

 

 

 




:: موضوعات مرتبط: اندر احوالات شیخ و مریدانش , ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








سلام این وبلاگ وبلاگیست متفاوت، چون در آن از شیر مرغ تا جون آدمیزاد پیدا میشه. موضوع اصلی این وبلاگ sms و آهنگ و اخبارو فیلم و عکسه ولی موضوعات دیگه مثل vpnوساکس هم بعضی مواقع دیده میشه. ایشاالله خوشتون بیاد...فقط نظر یادتون نره در ضمن کپی کردن از مطالب این وبلاگ فقط با ذکر منبع مجازه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همه چیز دونی و آدرس mahdans.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com